![]() |
27 / 10 / 1388 |
دوست دارم عاشق باشم تا بدانم خانه یار کجاست و او را ببینم تا راهم کج نشود.دوست دارم بردباری را از مهربانترین عشق بیاموزم تا در سختیها ناامیدی سر راه امیدم نباشد.آرزو داشتم گل صداقت را از چشمانم میچیدم و بر شیشه ای بودن قلبم اعتقاد داشتم تا مجبور نباشند این چشمها با تمام صداقتشان دروغ بگویند،و دلم با نگاه شیشه اش هیچ وقت نشکند.بعضی از ما زندگی میکنیم بدون اینکه حق زندگی کردن داشته باشیم،کاش میدانستیم که عشق چیزی نیست که با زبان بیانش کنیم،کاش میدانستیم عشق چیزی نیست که ما فکر میکنیم،هستی عشق چیزی است که همه ما آن را باید در کلبه دلمان پیدا کنیم.اگر این کلبه شکستهتر باشد عشق زودتر پیدا میشود.کاش میشد به همه کسانی که دوست داشتن را دوست دارند بگوییم دوست داشتن با زبان نیست دوست داشتن با نگاه است ،با دل است.عاشق بودن اگر واقعی باشد باید با دل بماند و نمیرد.کاش به همه کسانی که میگویند ما آدمییم بگوییم آدم بودن آدمیت میخواهد باید انسانیت داشته باشی تا انسان باشی،آدم بودن به ظاهر نیست ،آدم بودن به دل است به عشق است به صداقت و راستی است.بعضی از ما آدما حق زندگی کردن را نداریم چون راه و رسم زندگی کردن را بلد نیستیم چون نمیدانیم برای چه و چه کسی زندگی میکنیم.ما زندگی میکنیم که بشناسیم کسی را که حق زندگی کردن به ما داد،بشناسیم کسی را که به خاطرش زندگی میکنیم و عاشقش هستیم پس بیا زندگی کنیم تا زنده بودن را بفهمیم و عاشق باشیم،و زنده باشیم تا زندگی کنیم
نظرات شما عزیزان:
بهار 

ساعت12:11---15 فروردين 1390
.gif)
![]() نویسنده : امیر
![]() |